بیست ماهگی عزیز دلمون لیانا خانوم
شنبه 25 آبان ماه 92 بهترین روز زندگی من بود شما صبح که از خواب پا شدی اول دیدم عروسک کچلت رو بوس صدا دار کردی و بعد هم منو کلی ذوق زده شدم اصلا باورم نمیشد قربون بلبل زبونی هات برم که میگی آقا آقا بعد هم داشتیم تو کوچه میرفتیم یه آقایی سوار دوچرخه بود تا دیدیش بهش گفتی آقا الام اونم خوشش اومد بهت گفت سلام سلام تازه به افتاد هم میگی اوتاد به ماجده میگی ماجه ماجه اسم خودتون رو هم میگین لیان لیان بابایی عکسی که خودمون ازت تو عکاسی ساده گرفتیم رو انداخت رو صفحه ضبط ماشین شما هم به محض اینکه سوار ماشین میشی میگی لیانا بزار و وقتی صفحه رو بابا باز میکنه و عکس خودت رو میبینی بهش میگی های لیانا این ماه م...
نویسنده :
مامانی و بابایی
12:25